داستان ما از همون سال سیاه شروع شد که ماهی ها دسته دسته از بی آبی تلف میشدن.اونا اومدن پیش گربه قصه ما و بهش گفتن تو دلت دریاست ، اجازه بده ما تو دلت خونه کنیم … اونا یه سال پیش گربه موندن و بعد یه سال که خشکسالی تموم شد ، به گربه گفتن اگر اجازه بدی ما پیشت بمونیم آخه ما دیگه با تو دوست شدیم و دلمون نمیاد از پیشت بریم و اینطور شد که اونا برای همیشه تو حوض دل گربه خونه کردن… از این داستان دوتا نتیجه قشنگ میشه گرفت ، یکی اینکه زود قضاوت نکنیم و دوم اینکه خشکسالی بالاخره تموم میشه اما عشق و محبت همیشه باقی میمونه…